دو مرد، یک مکالمه و یک فروپاشی

بررسی و خرید کتاب "مغز اندرو"

دکتر، ما همه‌مان متظاهریم، حتی خود تو. مخصوصا تو. چرا لبخند میزنی؟ کار اصلی مغز تظاهر است. مغز در واقع حتی می‌تواند تظاهر کند خودش نیست.

معرفی کتاب "مغز اندرو"

داستان درباره‌ی یه دانشمند شناختیه که درگیر یه مکالمه‌ی عجیب و طولانی با کسی به اسم دکتره. کسی که به نظر می‌رسه که روان‌درمانگرش باشه، توی این دیالوگ‌ها اندرو لایه‌های زندگی‌شو باز می‌کنه، از تلخ‌ترین تراژدی‌ها تا ساده‌ترین لحظاتش، ولی خیلی زود متوجه می‌شیم که اون چیزی که داره تعریف می‌کنه به هیچ وجه مطمئن نیست. خاطره‌هاش تار و مخدوشن، هویتش نامشخصه، و حتی خودش هم دیگه نمی‌تونه فرق بین واقعیت و تخیل رو به‌روشنی تشخیص بده.
چیزی که این کتاب رو از بقیه متفاوت می‌کنه دقیقاً همین شیوه روایتشه. یه داستان غیرخطی و پاره‌پاره که با تکنیک راوی غیرقابل اعتماد، ما رو وسط ذهنی رها می‌کنه که نه‌تنها قابل‌اعتماد نیست، بلکه ممکنه حتی از خودش هم خبر نداشته باشه. اینجا حافظه، واقعیت، و هویت به هم می‌پیچن و مغز به یه بازیگر تبدیل می‌شه که هر نقشی رو می‌تونه بازی کنه.
دکتروف توی این رمان به شکلی عمیق و فلسفی، پای مفاهیمی مثل نوروساینس و آگاهی رو وسط می‌کشه. اما تمرکز اصلی کتاب، بیشتر از اینکه روی نوروساینس باشه، روی اینه که مغز چطور می‌تونه واقعیت رو دستکاری کنه، چطور می‌تونه آدم رو به تردید درباره‌ی خودش برسونه و اصلاً چطور می‌شه از مغزی که داره بهت دروغ می‌گه فرار کرد؟
اگه دنبال داستانی سرراست و مشخص هستی، این کتاب شاید انتخاب خوبی نباشه. ولی اگه از کتابایی خوشت میاد که ذهنت رو به چالش می‌کشه و مجبور می‌شی همراه شخصیتش به عمق شک و تردید بری، “مغز اندرو” از اون تجربه‌های نادر و درگیرکننده‌ست. ترجمه‌ی محمدرضا ترک‌تتاری که نشر بیدگل منتشر کرده، به خوبی تونسته این فضای گیج‌کننده و لحن خاص روایت دکتروف رو به فارسی منتقل کنه.

به یاد عمو آگوست، مخترع ناراضی - اثر جورج گروس
قسمتی از نقاشی "به یاد عمو آگوست، مخترع بدبخت" اثر جورج گروس

بخشی از کتاب

ذهن من پر است از رؤیاها و خواب‌ها و کارها و حرف‌های آدم‌هایی که نمی‌شناسمشان. صداهای خاموش می‌شنوم، شبح‌هایی که از خواب‌هایم بیرون می‌آیند و روی دیوار می‌خزند، همان‌جا جا خوش می‌کنند، ماتم‌گرفته چنبره می‌زنند، از درد به خودشان می‌پیچند و بدون اینکه لب باز کنند فریاد می‌کشند و از من کمک می‌خواهند. داد می‌زنم چی از جانم می‌خواهید! و دوباره روی تخت می‌افتم تا به سقف تاریک خیره بشوم.

حقایق جالب راجع‌به "مغز اندرو"

مغز اندرو آخرین رمان دکتروف بود که یک سال قبل از مرگش در سال ۲۰۱۵ منتشر شد. این موضوع باعث می‌شه که کتاب به نوعی خداحافظی دکتروف با دنیای ادبیات باشه و به‌ویژه به نگاه فلسفی و تفکرات پیچیدش در پایان عمرش وزن بیشتری بده.

یکی از دیالوگ‌های اندرو با «دکتر» اینه:

«من متخصص مغزم، نه ذهن.»

اینجا دکتروف یه خط پررنگ بین جسم و روان می‌کشه. مغز یه چیز فیزیکیه؛ ولی ذهن؟ یه محصول عجیب از مغز ماست. این تفکیک توی علوم شناختی هنوزم کلی بحث داره و دکتروف با داستانش این بحث رو برای مخاطب عام هم قابل لمس کرده.

در یکی از بخش‌های جذاب، اندرو درباره‌ی آزمایش‌هایی صحبت می‌کنه که نشون می‌دن مغز ما چند ثانیه قبل از اینکه فکر کنیم داریم تصمیم می‌گیریم، تصمیم رو گرفته! این اشاره به آزمایش معروف «لیبت» داره، که در اون نشون داده شد فعالیت مغزی قبل از آگاهی ما از تصمیم شروع می‌شه.

اگه کل ماجراهایی که اندرو تعریف می‌کنه، فقط توی ذهن یه مغز جدا از بدن اتفاق افتاده باشه چی؟ کل داستان می‌تونه صرفاً محصول یه ذهن جداشده از بدن باشه که داره خودش، خاطراتش و دنیای اطراف رو شبیه‌سازی می‌کنه. این همون فرضیه‌ی معروف «Brain in a Vat» از فلسفه ذهنه. دکتروف هیچ‌وقت مستقیماً نمی‌گه، ولی داستان کاملاً می‌تونه همچین احتمالی رو تو ذهن آدم بندازه.

خرید کتاب مغز اندرو

نویسنده
ادگار لارنس دکتروف
مترجم
محمدرضا ترک تتاری
ناشر
نشر بیدگل
تعداد صفحه
232
این کتاب فعلاً موجود نیست، اما اگه دوباره برگرده، فوراً روی سایت قرار می‌گیره.
این یک سایت آزمایشی است
ساخت با دیجیتس
پیمایش به بالا