
دینی که با ترک خانه ساخته شد
بررسی و خرید کتاب "جستجوگر"
در تبت، کشتن آموزگار بدترین جنایتی بود که انسان میتوانست مرتکب شود.
معرفی کتاب "جستجوگر"
روزی روزگاری شاهزادهای زندگی میکرد که پدرش اجازه نداده بود هیچ چیزی جز رفاه و زیبایی در دسترس بچش باشه و تو عمرش درد و رنج ندیده بود. این شاهزاده که اسمش سیذارتا گوتاما بود یه روز، وقتی از قصر بیرون رفت، با چهار چیز روبهرو شد که مسیر زندگیشو عوض کرد. یه پیرمرد که نشوندهندهی پیری بود، یه آدم بیمار که نمادی از درد و رنج بود، یه جسد که مرگ رو بهش نشون داد، و در نهایت یه راهب که با آرامش خاصی زندگی میکرد. اینا باعث شد سیذارتا بفهمه که زندگی فقط خوشی و رفاه نیست پس قصر و زندگیشو ول کرد تا راهی سفری برای پیدا کردن حقیقت بشه،
جین هوپ تو این کتاب علاوه بر زندگی سیذارتا گوتاما مفاهیم کلیدی بودیسم مثل مدیتیشن، کارما، ذن، تانترا و نیروانا رو توضیح میده. و همچنین، به تأثیر بودیسم در جوامع آسیایی و نفوذ رو به رشدش در تفکر غربی اشاره میکنه.
اگه دنبال یه معرفی سرراست و باحال از بودیسم هستید، این کتاب با ترجمه شهابالدین عباسی از نشر خزه میتونه شروع خوبی باشه. اگر دوست دارید داستانی با این موضوع بخونید، بدی نیست کتاب “سیدارتها” از هرمان هسه رو کمی ورق بزنید.

بخشی از کتاب
شاهزاده سیدارتَه در حوالی سال ۵۶۰ پیش از میلاد مسیح در سرزمین پادشاهی کوچکی که اکنون در دامنههای هیمالیا (هیمالایا) در مرکز آسیاست، چشم به جهان گشود. پدرش، پادشاه قوم شاکیا بود. حکایت کردهاند که مادرش، ملکه مایا، چنان جذاب و پرطراوت و طناز بود که حتی خدایان بر او رشک میبردند. ملکه مایا، مایادِوی یعنی «الههی خیال» خوانده میشد، زیرا اندامش در نهایت زیبایی بود و به تصور درنمیآمد. در شب بسته شدن نطفهی سیدارتَه، ملکه مایا به خواب دید که فیل سفیدی، در بطنش وارد شده است. این رؤیا بر او آشکار کرد که فرزندش انسانی برگزیده و خاص خواهد بود.
کمی پس از تولد سیدارتَه، پیرمردی زاهد، پیشگویی کرد که اگر او در قصر پادشاهی بماند میتواند پیشوا و فرمانروای عظیمالشأن جهان شود. اما اگر به قلمرو زندگی دینی قدم بگذارد، انسانی روشنبین و تعلیمدهندهی دیگران خواهد شد.
این موضع، پادشاه را سخت نگران کرد. او میخواست پس از مرگش سیدارتَه وارث تاج و تخت پادشاهیاش شود.