آخرین بلیط سینما

بررسی و خرید کتاب "بادها"

بله امروز در آینده، آخرین سینما هم تعطیل خواهد شد.

معرفی کتاب "بادها"

پیرمرد راوی داستان فکر نمی‌کرد یه روز از خونه بیرون بزنه تا برای نجات آخرین سینما تظاهرات کنه، تو این داستان کوتاه و عجیب، با یه پیرمرد طرفیم که تو آینده‌ای نه‌چندان دور توی مادرید زندگی می‌کنه، شهری که دیگه خبری از سینما نیست و کتابفروشی‌ هم تک و توک وجود داره. پیرمرد قصه‌ما وقتی از خونه بیرون می‌زنه برای تظاهرات، حافظه‌ش دیگه درست کار نمی‌کنه و یادش می‌ره موبایلش رو برداره، بخاطر همین وسط شهر گم میشه. از اینجا به بعد، داستان یه ترکیب از فروپاشی‌های ذهنی و مرور گذشته‌‌ی مبهمی میشه که پشت سر گذاشته.
یوسا توی این داستان، مادرید رو جوری تصویر می‌کنه که انگار داره به سمت یه دنیای بدون کتاب و سینما پیش می‌ره. نشون می‌ده چطور فرهنگ سنتی داره محو می‌شه و نسل جدید دیگه با چیزهایی مثل کتاب و سینما ارتباطی نداره. داستان نقد به جامعه‌ای هست که بیشتر تماشاگر مانیتوره تا زندگی. در کنارش، حسرت‌های شخصی پیرمرد، مثل ترک همسر قدیمی‌اش برای زنی که حتی اسمش یادش نمیاد هم به داستان عمق عاطفی داده. این حسرت شخصی در کنار حسرت فرهنگی، داستان رو به‌شدت انسانی می‌کنه.
بادها داستانیه که به ما هشدار می‌ده دربارهٔ دنیایی که داره از فرهنگ و هنر فاصله می‌گیره، و این حس رو خیلی واقعی به مخاطب منتقل می‌کنه.
اگه دنبال داستانی هستی که گوشزد کنه اگه مواظب نباشیم چی ممکنه سرمون بیاد، «بادها» از نشر افق با ترجمه مهدی سرائی انتخاب خوبه. یه یادآوری از اینکه گاهی برای حفظ خاطره‌ها و ارزش‌های قدیمی باید جنگید، قبل از اینکه بادهای تغییر، همه‌چی رو با خودشون ببرن.

بخشی از کتاب

وقتی اعتراض غم‌انگیز وداع با سینما ایدئال به پایان رسید، اورسیو برای دل‌گرمی گفت:‌ «آخرین سینما را بستند اما کتاب‌فروشی جدیدی باز شده، حالا در مادرید چهار‌ کتاب‌فروشی داریم. چهار کتاب‌فروشی! بیشتر از تعداد کتاب‌فروشی‌ها در پاریس و لندن. مطمئنم، باور‌ کن! چه باشکوه!»
داستان دیگری که زاده خوش‌بینی بیمارگونه اورسیو است. چیزی که او «کتاب‌فروشی» می‌نامد یکی از این مسخره‌بازی‌هایی است که دورتادور ما را فرا گرفته. یک یاز همین کرم‌های شب‌تابی که شب‌ها از خود نور ساطع می‌کنند و کمابیش در همان لحظه خاموش می‌شوند. این کتاب‌فروشی واهی که دیروز یا پریروز به بازدیدش رفتیم کتابخانه پیرمردی بود که در منطقه دانشجونشین مادرید سکونت داشت و کتاب‌هایش را قبل از سفر به آن دنیا، به حراج گذاشته بود.

حقایق جالب راجع‌به "بادها"

داستان بادها برای اولین بار اکتبر ۲۰۲۱ تو یکی از مجله‌های معتبر اسپانیایی در مکزیک به اسم Letras Libres منتشر شد. متن کامل بادها با زبان اسپانیایی رو می‌تونی از سایت رسمی این مجله ببینی.

در بادها، بارگاس یوسا مادریدی دیستوپیایی رو به تصویر می‌کشه. شهری که در اون تکنولوژی و تغییرات اجتماعی، جای سنت‌های فرهنگی مثل سینماها و کتاب‌فروشی‌ها رو گرفتن که ترکیب جالبیه چون از نظر مردم مادرید امروزی حال و حواش خیلی با دیستوپیا فاصله داره.

یوسا بادها رو زمانی نوشت که از همسر اولش جدا شده بود و این موضوع روی نوشتن این داستان تأثیر گذاشت. این داستان ترکیب عجیبی از حس از دست دادن و دلتنگی برای گذشته داره، انگار که یوسا داره داستان خودش رو از زبون پیرمرد روایت می‌کنه.

خرید کتاب بادها

ناموجود

نویسنده
ماریو بارگاس یوسا
مترجم
مهدی سرائی
ناشر
نشر افق
تعداد صفحه
84
این کتاب فعلاً موجود نیست، اما اگه دوباره برگرده، فوراً روی سایت قرار می‌گیره.
این یک سایت آزمایشی است
ساخت با دیجیتس
پیمایش به بالا