
ببخشید، عقلم همراهم نبود!
بررسی و خرید کتاب "موشها و آدمها"
مشکل موشها اینه که تو همش میکشیشون!
معرفی کتاب "موشها و آدمها"
موشها و آدمها رمانیه دربارهی دو کارگر مهاجر به اسم جورج و لنی. یکی ریز و باهوش و اون یکی درشت و قوی ولی بدون عقل درست و حسابی. این دوتا کارگر مهاجر وسط سالهای سخت رکود بزرگ آمریکا، اینور و اونور کالیفرنیا دنبال کار میرن. شب رو تو اصطبل میگذرونن و روز رو زیر آفتاب. ولی زیر این روزمرگی، یه رویای کوچیک دارن که باعث میشه تلاششون رو ادامه بدن. اونم اینه که یه مزرعه برای خودشون داشته باشن که روزا توش کار کنن، شبا بخوابن و کسی هم حق نداشته باشه بیرونشون کنه.
موشها و آدمها قصهی همین دو نفره. یکی که دنیا رو میفهمه ولی بیپوله، یکی که دنیا رو نمیفهمه ولی قویه. یه جور رفاقت غمزده که هرچی بیشتر جلو میره، بیشتر معلوم میشه که قرار نیست به جایی برسه. اشتاینبک همهچی رو تو یه مزرعه با کار موقتی، یه مشت کارگر خسته، و یه مشت خواب نیمهکاره جا داده. لنی، با اون دستهایی که نمیفهمن چقدر زور دارن، یهجور بمب ساکته. و جورج، با اون صدای گرفتهای که مدام قصهی مزرعهشونو تکرار میکنه، داره وانمود میکنه که هنوز امیدی هست.
موشها و آدمها رو سروش حبیبی ترجمه کرده و در نشر ماهی چاپ شده. برخلاف ظاهر کوچیک و جمعوجور رمان، داستانش بزرگه. وقتی تموم میشه با یه سوال که جورج تا آخرین لحظه داشت از خودش میپرسید تنهامون میذاره. این بود رویای آمریکایی؟

بخشی از کتاب
ارباب به لنی اشاره کرد و با لحن شوخی گفت:«این رفیقت انگار زیاد پر حرف نیست!»
«نه زیاد خوش نداره حرف بزنه. اما کارگر خوبیه. مثل یه گاو نر، پر زور و کارکن!»
لنی پیش خودش خندید و گفته ی جورج را تکرار کرد:«مثل یه گاو نر، پر زور و کارکن!»
حقایق جالب راجعبه "موشها و آدمها"
نویسندهای که قلمش از دل بیل و کلنگ دراومد
استاینبک خودش مدت زیادی تو مزرعهها و کنار کارگرهای مهاجر کار کرده بود. موشها و آدمها فقط یه داستان نیست، بلکه مستندیه از اون زندگی سخت، امیدهای نصفهنیمه، و دوستیهایی که گاهی تنها چیز باقیمونده بودن.
نسخه اولیه کتاب رو سگ اشتاینبک خورد
یه اتفاق خندهدار اینه که نسخه دستنویس اولیه کتاب رو سگ اشتاینبک به نام توبی پاره کرد و خورد. اشتاینبک مجبور شد دو ماه از کار خودش رو دوباره انجام بده، اما این ماجرا رو با طنز پذیرفت و حتی به سگش لقب سرهنگ ادبیات رو داد!
لنی واقعاً وجود داشت
شخصیت لنی، مردی قویهیکل با ذهن کودکانه، الهامگرفته از یه آدم واقعی بود که استاینبک در یه مزرعه دیده بود: مردی بزرگجثه با ناتوانی ذهنی، که در عین حال با حیوانات مهربون بود و نیروی بدنی زیادی داشت. اشتاینبک همیشه به این شخصیت فکر میکرد و بالاخره اون رو توی داستان موندگار کرد.
شش هفته تا جاودانگی
فکر میکنی نوشتن یه رمان کلاسیک چقدر زمان میبره؟ برای استاینبک فقط شش هفته! تو این مدت، بیوقفه نوشت، انگار همهی داستان سالها تو ذهنش خوابیده بود و فقط منتظر بود آزاد شه.
'موشها و آدمها' و موفقیتهای تئاتری و سینمایی
این داستان بارها به تئاتر و سینما راه پیدا کرده. نمایشنامه این کتاب در سال ۱۹۳۷ جایزهی منتقدان درام نیویورک رو برد و فیلمهای متعددی بر اساس این داستان ساخته شدن، که یکی از معروفترین نسخهها در سال ۱۹۳۹ چهار نامزدی اسکار گرفت.
کتابی که از کتابخانهها حذف شد اما همچنان تدریس میشه
این کتاب بارها در طول سالها به دلایل مختلف از کتابخانهها حذف شده، چون در اون به مسائلی مثل قتل، نژادپرستی و زبان رکیک پرداخته شده. با این حال، بهخاطر ارزشهای ادبی بالاش، همچنان تو مدارس تدریس میشه و از آثار کلاسیک ادبیات آمریکاست.
چطور یه موش سرنوشت 'موشها و آدمها' رو تغییر داد
جالب اینجاست که عنوان اولیه این کتاب قرار بود “چیزی که اتفاق افتاد” باشه، اما استاینبک از یه شعر معروف به نام “به یک موش” اثر شاعر اسکاتلندی رابرت برنز الهام گرفت و عنوان نهایی رو انتخاب کرد. این شعر به این اشاره داره که حتی بهترین برنامههای ما هم ممکنه به نتیجه نرسن، درست مثل سرنوشت لنی و جورج تو داستان.
عیدیای که انتظارشو نداشتیم
ما اینجا تو بخریم این کتاب رو خیلی غیرمنتظرانه به عنوان عیدی از طرف یه دوست هدیه گرفتیم.