
چرا ستارهها کافی نیستن؟ درباره سیستم ارزیابی کتاب در بخریم
فرض کن وارد یه کتابفروشی شدی که هیچکدوم از کتاباش نه نمره دارن نه ستاره. فقط یه سوال زیر هر جلد نوشته شده: «بعد از خوندنش، چه چیزی تغییر میکنه؟» همین یه سوال ساده بود که تو “بخریم” مسیرمون رو عوض کرد. فهمیدیم عدد برای توصیف تجربهی انسانی کتاب، زیادی کوچیکه. و از همونجا بود که ستارهها رو کنار گذاشتیم.
نمره دادن شاید ساده باشه؛ یه عدد سریع و تمیز که ظاهرش به چشم بیاد. اما واقعیت اینه که تجربهی خوندن یه کتاب خیلی پیچیدهتر و ظریفتر از اونیه که راحت بشه بهش یه عدد ساده داد. برای ما روشن شد که باید دنبال یه زبان جدید باشیم؛ زبانی که بتونه کمک کنه یک کوچولو تجربهی عمیق و شخصی کتاب خوندن رو بهتر بیان کنیم.
ولی دقیقاً چرا ما تصمیم گرفتیم ستاره و نمره رو برای کتابهامون کنار بذاریم؟ توی این مقاله جامع، به همهی دلایل، روند شکلگیری مدل جدیدمون، و تأثیرش روی تجربهی کاربر میپردازیم. این متن یه راهنمای کامل درباره سیستم ارزشیابی ماست، و یکی از مهمترین نوشتههایی که قراره خط فکری بخریم رو توضیح بده.
چرا سیستم ارزیابی عددی جواب نمیده؟
وقتی دقیقتر به سیستمهای نمرهدهی نگاه کردیم، دو تا مسئله اساسی دیدیم:
۱. مقایسهٔ ناعادلانه: عدد باعث میشه کتابهایی که از نظر موضوع، سبک یا هدف فرق دارن، بیدلیل با هم مقایسه بشن.
۲. ثباتنداشتن حس: ممکنه امروز به یه کتاب نمره ۴ بدیم و یه ماه بعد به همون کتاب نمره ۳. یعنی حس ما نسبت به یه کتاب پویاست، ولی عدد، ثابت و خشکه.
ما اینجا نمیخوایم کتابها رو قضاوت و مقایسه کنیم؛ فقط میخوایم یه کتابخونه شخصی داشته باشیم که تک تک کتاباش رو به بقیه معرفی کنیم و بخش کوچیکی از تجربهی خوبی که کتابخوندن به ما داده رو با بقیه به اشتراک بذاریم. برای همین متوجه شدیم سیستم عددیای که باعث مقایسه بیجا میشه و خطای زیادی داره، به درد کار ما نمیخوره پس باید میرفتیم سراغ دومین گزینهی در دسترس یعنی کلمه.
زبان جدید ما برای توصیف تجربه
حالا که متوجه شدیم باید از کلمات برای توصیف کتاب استفاده کنیم، باید به این فکر میکردیم که به چه کلماتی میتونیم یک سیستم دقیقتری داشته باشیم که خطای کمتری داشته باشه و تا جای ممکن جلوی مقایسهی کتابها رو بگیره، همین باعث شد دور هم بشینیم، حرف بزنیم، بنویسیم، خط بزنیم و بعد از کلی نوشتن و خط زدن، به چهار واژه رسیدیم که بدون عدد و ستاره، حس ما رو از خوندن کتابها بتونه کمی بهتر منتقل کنه:
ماندگار : یه کتاب که واقعاً توی ذهنمون میمونه و شاید حتی طرز فکرمون رو عوض کرده باشه.
در یاد : یه چیزایی ازش میمونه. شاید خیلی قوی نباشه ولی قطعا بی تاثیر هم نبوده و خیلی دوست داریم که این کتاب رو به بقیه هم معرفی کنیم.
گذرا : توی لحظه جذابه اما خیلی تو خاطرمون موندگار نیست. نه شاهکاره نه بد، فقط در لحظه کارش رو میکنه و بعد میره.
فراموششده : کتابهایی که برامون خیلی زود تموم میشه و ترجیح میدیم چیزی ازش در خاطرمون نمیمونه؛ انگار که خوندن و نخوندنش خیلی فرقی به حالمون نداشته. این مورد کتابها رو کمتر توی کتابخونه ما میبینید.
خلاصه که این کلمات در واقع فقط حسهایی هستن که ما بعد از خوندن یه کتاب اون کتاب گرفتیم.
هر کتاب برای هر کس یه تجربه جدیده
ولی مثل سیستم عددی این سیستم هم قطعا خطاهایی داره و بینقص نیست. مشکل این سیستم اینه که شاید یه کتابی برای تو “ماندگار” باشه و برای دوستت فقط “در یاد” و برای ما “گذرا” و این کاملاً طبیعیه. ما انسانهای متفاوتی هستیم که سلایق و تجربهی زیستهی متفاوتی داریم.
این یعنی این سیستم بهجای اینکه بخواد نسخهی نهایی و قطعی بده، فقط تلاش میکنه تجربهی خوندن رو یهکم دقیقتر روایت کنه. زبانی که بهجای بحث سر اینکه کدوم کتاب نمرهی بهتری میگیره، بهمون کمک کنه بپرسیم: ما چی از این کتاب گرفتیم؟
وقت تجربست
این متن فقط دربارهی سیستم نمرهدهی ما نبود؛ دربارهی یک شیوهی جدید نگاهکردن به کتاب بود. حالا وقتشه که امتحانش کنی. برو سراغ کتابخونه، یک کتاب رو انتخاب کن و ببین برای تو چه کلمهای میتونه توصیفش کنه؟
چرا از ستاره برای ارزیابی کتاب استفاده نمیکنیم؟
چون معتقدیم تجربهی هر کسی از کتابخوندن کاملاً شخصیه. عددها زیادی خشکان و نمیتونن اون حسی که آدم از کتابخوندن رو داره به خوبی منتقل کنن.
این واژهها چه تفاوتی با نمره دارن؟
اعداد به صورت ناخودآگاه باعث مقایسه میشن. کلمات بهجای قضاوت و رتبهبندی، تجربه رو تعریف میکنن. این باعث میشه کمتر کتابها رو نابهجا مقایسه کنیم.
ممکنه حس ما نسبت به یه کتاب عوض بشه؟
اگر عوض نشه یعنی زنده نیستیم. برای همینه که کلمهها یک کوچولو بهتر از عدد برای امتیازدهی به کتاب ممکنه بهتر عمل کنن.