زندگی یوگنی زامیاتین چجوری بود؟

یوگنی زامیاتین توی یه شهر کوچیک تو روسیه، به دنیا اومد. باباش یه کشیش و مدیر مدرسه بود و مامانش پیانیست. ترکیب جالبی که شاید از بچگی یه ذهن خلاق و متفاوت بهش داد. از بچگی یه‌جورایی خاص بود. به‌جای بازی کردن با بقیه بچه‌ها، تو ۴ سالگی کتاب‌های سنگینی مثل آثار گوگول رو می‌خوند و حرف «Л» براش یه رنگ آبی کمرنگ سرد داشت.

از مهندسی تا مبارزه سیاسی جوانی پرتنش زامیاتین

مدرسه رو خیلی پر قدرت تموم کرد، اما مدال طلای فارغ‌التحصیلیش رو برای ۲۵ روبل گرو گذاشت و هیچ‌وقت برش نداشت. با اینکه عاشق ادبیات بود، مهندسی دریایی خوند. چون دوست داشت خودش رو به چالش بکشه. همزمان هم جذب سیاست شد و علیه حکومت مبارزه می‌کرد. تو جریان انقلاب ۱۹۰۵ دستگیرش کردن چون مواد منفجره مخفی کرده بود. یه مدت زندان افتاد، کلی سختی کشید و ماه‌ها تو سلول انفرادی کابوس انفجار دید. بعدش تبعید شد، ولی فرار کرد و دوباره برگشت سن‌پترزبورگ که دوباره دستگیرش کردن، ولی سال ۱۹۱۳ که جشن ۳۰۰ سالگی خاندان رومانف بود، عفو خورد و آزاد شد.

بعد از مهندسی، تو کار ساخت کشتی مشغول شد. به انگلیس رفت و یخ‌شکن معروف “کراسین” رو طراحی کرد. اما تو دلش هنوز یه نویسنده بود. برای همین شروع کرد به نوشتن داستان‌های طنزآمیزی که زندگی انگلیسی‌ها و روس‌ها رو دست می‌انداخت. وقتی انقلاب روسیه شد، برگشت کشورش و یه نویسنده مشهور شد، اما محبوب حکومت نبود.

نویسنده‌ی ممنوعه مرگ در غرب، جاودانگی در شرق

معروف‌ترین اثرش، رمان دیستوپیایی “ما” بود که معرفیش رو نوشتیم. کتابش تو روسیه ممنوع شد ولی خارج از کشورش حسابی بهش پرداختن و روی نویسنده‌هایی مثل جرج اورول و رمان معروفش “۱۹۸۴” تأثیر زیادی گذاشت.

زامیاتین آدم آزادی بود و تحمل حکومت استالین رو نداشت.آخرش دیگه طاقت نیاورد. نامه نوشت به استالین و اجازه خواست بره از کشور. با کمک ماکسیم گورکی، تونست سال ۱۹۳۱ با زنش از شوروی بره.  رفت پاریس و اونجا با ژان رنوآر، کارگردان فرانسوی، توی یه فیلم‌نامه همکاری کرد و سعی کرد رمان جدیدی رو تموم کنه، ولی نتونست.

آخر سر هم تو ۵۳ سالگی تو پاریس، غریبانه از دنیا رفت. توی مراسم تشییعش فقط چند نفر از دوستاش بودن. تا سال‌ها بعد از مرگش تو شوروی کسی جرأت نمی‌کرد اسمش رو بیاره، ولی بعدها به عنوان یه نویسنده شجاع و تأثیرگذار شناخته شد.

زامیاتین از اون آدم‌هایی بود که کل زندگیش یه مبارزه با سکوت و استبداد بود. یه نویسنده‌ی خفن که همیشه دنبال پرسیدن چرا؟ و بعدش چی میشه؟ بود و هیچ‌وقت دست از متفاوت بودن برنداشت. سال‌ها بعد، وقتی شوروی کمی آزادتر شد، مردم تازه فهمیدن کی رو از دست داده بودن. رمان “ما” تبدیل شد به یکی از پایه‌های ادبیات پادآرمان‌شهری که نویسنده‌هایی مثل جورج اورول و آلدوس هاکسلی بهش مدیونن.

واقعیت‌های جالب درباره یوگنی زامیاتین

 زامیاتین بچه‌ که بود، هنوز قدش به میز نمی‌رسید، ولی کتاب گوگول دست می‌گرفت و می‌خوند. تو چهارسالگی خوندن و نوشتن یاد گرفت و همون موقع عاشق ادبیات شد.

زامیاتین فقط داستان نمی‌نوشت، گاهی داستان‌های بقیه رو هم نجات می‌داد. یکی از اونایی که تو روزهای سخت کنارش ایستاد، میخائیل بولگاکف، نویسنده‌ی کتاب “قلب سگی” بود که زیر فشار و سانسور داشت له می‌شد. زامیاتین حمایتش کرد، و نذاشت کارش رو متوقف کنن.

تو نیوکسل جنگ‌زده، وقتی شب‌ها آژیر جنگ روشن می‌شد و همه چراغا خاموش می‌شدن، زامیاتین می‌شست و قصه‌ی طنز “جزیره‌نشین‌ها” رو می‌نوشت. خودش گفت برگشتش به روسیه با در تاریکی دریا با قایق و جلیقه نجات، حسش مثل این بود که «بدون عاشق‌شدن، یه‌هو بفهمی ده ساله ازدواج کردی!» یه لحظه‌ی عجیب که فقط اون بلد بود با کلمه‌ها بهش شکل بده.

بعد از انقلاب، ماکسیم گورکی ازش خواست بیاد تو “خانه‌ی هنر” به نویسنده‌های جوون درس بده. زامیاتین هم اومد و خلاف سیستم کلاسیک شروع کرد به درس دادن با اون جلمه‌ی معروفش که می‌گفت: «واقعیتو بنویسین، ولی اول استخوناشو بشکنین!». خیلی از شاگرداش، بعدا به چهره‌های مهم ادبیات شوروی تبدیل شدن.

اون اسم‌های عجیب تو رمان «ما» مثل D-503، I-330 و بقیه، یه تصمیم ادبی نبودن. زامیاتین مهندس کشتی بود و این کدها رو از نقشه‌ها و جدول قطعات یدکی یخ‌شکن‌های مورد علاقش درآورده بود. حتی R-13 هم شماره‌ی سکان یک یخ‌شکن بود واسه همین بهش می‌گفتن مهندس نویسنده.

دو سال زندگی تو نیوکسل، استایلشو عوض کرد. وقتی برگشت روسیه، اون‌قدر انگلیسی شده بود که دوستاش صداش می‌زدن مرد انگلیسی. خودش تو نامه‌ای به استالین نوشت شاید یه روز مثل جوزف کنراد، بشه رمان‌نویس انگلیسی.

اولین چاپ روسی رمان “ما”، یه ماجرای عجیب داشت. برای رد گم‌کردن پلیس، متن رمانو اول ترجمه کردن به چکی، بعد دوباره از روی اون ترجمه‌اش کردن به روسی! پر از غلط‌های عمدی و اشتباهای ساختگی، فقط برای اینکه ردی از زامیاتین نمونه. یعنی یه نویسنده‌ی روس، سانسور روسیه رو با این روش عجیب دور زد.

عکس پرتره یوگنی زامیاتین

یوگنی زامیاتین

مهندس کشتی‌سازی که نویسنده شد

آثار یوگنی زامیاتین:

این یک سایت آزمایشی است
ساخت با دیجیتس
پیمایش به بالا