کیت مورفی توی یکی از محلههای پررنگ و لعاب هیوستونِ تگزاس به دنیا اومد. جایی که پر بود از آدمهایی که قصهگویی رو خوب بلد بودن. بچه که بود، همیشه گوشش به قصههای اطرافیان بود. خودش میگفت توی اون محله یاد گرفت که هرکسی یه روایت خاص از یه داستان مشترک داره، و اگه خوب گوش بدی، میتونی به حقیقت نزدیکتر بشی.
کنجکاوی زیادش از همون اول معلوم بود. وقتی بزرگتر شد، رفت سراغ روانشناسی صنعتی توی دانشگاه. ولی خیلی زود فهمید اون همه آمار و آزمونهای خشک استخدامی چیزیه که هیچ علاقهای بهش نداره. خودش میگفت از اون رشته متنفر بود، چون همهچی فقط عدد بود، نه آدم. همین شد که بیخیال دکترا شد و یه مسیر تازه رو شروع کرد… البته کاملاً اتفاقی!
برای اینکه بتونه اجارهی خونهشو بده، شروع کرد به نوشتن توی روزنامههای کوچیک محلی. کمکم نوشتههاش دیده شد و توجهها رو جلب کرد، تا جایی که رسید به نیویورک تایمز، اکونومیست، والاستریت ژورنال و چندتای دیگه از نشریههای معروف. خودش با خنده میگفت مامانباباش هنوز فکر میکنن منتظرن یه شغل واقعی پیدا کنه!
کیت توی نوشتن، گوش دادن رو خیلی جدی میگیره. برای اون، گوش دادن فقط یه ابزار نیست. یه مهارت اساسی انسانیئه. باور داره گوش دادن واقعی میتونه رابطهها رو نجات بده، سوءتفاهمها رو کم کنه و حتی جامعه رو آرومتر کنه. این علاقه باعث میشه کتابی بنویسه به اسم “راه و رسم گوش دادن“. این کتاب جهانی میشه، به بیشتر از سی زبان ترجمه میشه و توی دانشگاهها هم تدریس میشه.
بعدتر میره سراغ یه موضوع دیگه که همیشه ذهنشو درگیر کرده. اینکه چرا بعضی وقتا با یه نفر فوری “کلیک” میکنیم؟ همین میشه موضوع کتاب دومش “چرا کلیک میکنیم؟” که هنوز منتشر نشده و احتمالاً سال ۲۰۲۶ منتشر میشه.
کیت مورفی توی زندگیش دنبال فهمیدن آدمها از راه شنیدن عمیقه. میگه ما با هم حرف میزنیم، ولی واقعاً همدیگه رو نمیشنویم. و اگه فقط یه ذره بهتر گوش بدیم، شاید دنیا جای مهربونتری بشه.
کیت مورفی هنوز هم با همون دقت، کنجکاوی و گوش تیز، داره دربارهی آدمها، رابطهها و چیزهایی که کمتر کسی بهشون توجه میکنه، مینویسه. اون با کتابها، مقالهها و مصاحبههاش یادمون میده که تو دنیای شلوغ و پرسروصدا، هنوز هم شنیدن واقعی میتونه فرق بزرگی بسازه.
واقعیتهای جالب درباره کیت مورفی
کیت فقط نویسنده نیست. خلبان هم هست! گواهینامهی خلبانی تجاری داره و بعضی وقتا برای نوشتن گزارش از جاهای دورافتاده، خودش با هواپیما پرواز میکنه. این کاراش نشون میده که برای شنیدن یه قصهی خوب، واقعاً به هر راهی سر میزنه.
برای یکی از اولین مصاحبههای کتابش، مورفی مجبور شد بهخاطر سر و صدای ساختوساز، با تلفن بره توی کمد! اونجا با الیور ساکس، عصبشناس معروف، مصاحبه کرد. ارتباطشون از طریق استعارههای آبوهوایی شکل گرفت. یه گفتوگوی عجیب ولی عمیق. خودش اسم اینا رو میذاره لحظههای جادویی.
کیت با شوخی تعریف میکنه که نوههاش هر وقت گوشیشو درمیاره، یهجوری مضطرب میشن. چون خوب میدونن وقتی حواسش به صفحهی گوشیه، دیگه واقعاً بهشون گوش نمیده. این یه موقعیت ساده و روزمرهست، ولی پشتش یه نکتهی جدیه. حتی کسی که گوش دادن شغلشه، هنوزم باید یادش بندازن که باید درست گوش بده.
