کودکی و ریشه‌های فکری ایتالو کالوینو

یه روز گرم اکتبر ۱۹۲۳، یه نوزاد تو حومه‌ی هاوانا، کوبا، به دنیا اومد. اسمش رو گذاشتن “ایتالو”. چون مامانش می‌خواست یادش نره بچه‌ش به ایتالیا تعلق داره، حتی اگر جغرافیا چیز دیگه‌ای بگه. خودش بعدها با یه لبخند می‌گفت: «اسمم خیلی ملی‌گرایانه‌س، اصلاً به من نمیاد.»

وقتی هنوز بچه بود، خانواده برگشتن به ایتالیا. سانرمو، شهری رویایی تو سواحل لیگوریا، شد خونه‌ی جدیدش. اون‌جا وسط مزرعه‌ها، درختا، گلخونه‌ها و حتی آووکادوهای عجیبی که باباش کِشت می‌کرد، بزرگ شد. یه بچگی پر از طبیعت و خیال. زمان بین زمین اجدادی پدرش در تپه‌های پشت سانرمو و ایستگاه گل‌پروری که هم محل زندگی‌شون بود و هم محل کار، تقسیم می‌شد. زندگی‌ای که وسط درخت و آزمایشگاه می‌گذشت. ترکیبی از خاک و علم و خیال.

ایتالو عاشق قصه بود. ساعت‌ها با برادرش فلوریانو، که بعدها زمین‌شناس شد، می‌نشستن زیر درختا و ماجراجویی می‌خوندن. فیلم‌های آمریکایی، کارتون، تئاتر… هرچی رنگ خیال داشت، برای کالوینو مثل اکسیژن بود. با وجود اون‌همه نظم علمی، دلش با خیال بود. هنوز نوجوان بود که تجربه‌ی تلخی رو دید: یه شب، سر میز شام، وقتی یه استاد مارکسیست خون‌آلود وارد خونه‌شون شد و از دست پیراهن‌سیاه‌های موسولینی فرار کرده بود. این تصویر تا آخر عمر از ذهنش پاک نشد. و شاید همون‌جا بود که فهمید دنیا قشنگیِ قصه‌ها رو نداره. همین تصویر بعدها تو ذهنش موند، و شکل گرفت تو چیزایی که نوشت.

ایتالو عاشق قصه بود. ساعت‌ها با برادرش فلوریانو، که بعدها زمین‌شناس شد، زیر درختا می‌نشست و ماجراجویی می‌خوند. فیلم آمریکایی، کارتون، تئاتر… هرچی بوی خیال می‌داد، برای کالوینو مثل اکسیژن بود. ولی زندگی همیشه هم قشنگ نبود. یه شب موقع شام، یه استاد مارکسیست، زخمی و خون‌آلود، به خونه‌شون پناه آورد تا از دست فاشیست‌ها فرار کنه. و شاید همون‌جا بود که فهمید دنیا قشنگی قصه‌ها رو نداره. همین تصویر بعدها تو ذهنش موند، و شکل گرفت توی نوشته‌هاش.

جنگ و تولد نویسنده: آغاز مسیر ادبی کالوینو

نوجوان که شد، رفت دانشگاه تورین. کشاورزی خوند، چون خانواده‌ش علمی بودن. ولی دلش پیش کلمات بود، نه خاک. اون‌جا بود که با دوستش اسکالفاری ساعت‌ها بحث سیاسی می‌کرد. جنگ جهانی دوم که شروع شد، ایتالو مثل خیلی‌ها باید انتخاب می‌کرد. اولش فقط قایم شد، ولی بعد با تشویق مادرش، رفت کوه‌های آلپ و به جنبش مقاومت ایتالیا پیوست. اسم مستعارش شد سانتیاگو.

بیشتر از یک سال با نازی‌ها و فاشیست‌ها جنگید. پدر و مادرش گروگان گرفته شدن، خونه‌شون محاصره شد. اما ایتالو زنده برگشت و حالا قصه‌ای برای تعریف کردن داشت. این قصه شد رمان اولش: “کوره‌راه لانه‌های عنکبوت“. داستان پسربچه‌ای که مثل خودش، وسط جنگ دنبال یه راه نجات می‌گشت.

تحول ادبی کالوینو: از رئالیسم به فانتزی و فلسفه

بعد از جنگ، دیگه برگشت سراغ ادبیات. درسشو تموم کرد، رفت تو نشر ایناودی کار کرد، با نویسنده‌های مهم آشنا شد. یه مدت روزنامه‌نگار کمونیست بود. از اونایی که تو جلسات حزب شرکت می‌کردن، بحث می‌کردن، حتی از فیلم تبلیغاتی شوروی دفاع می‌کرد. ولی سال ۱۹۵۷، وقتی شوروی مجارستان رو له کرد، دلش شکست. استعفا داد، چون فهمید نمی‌تونه زیر پرچم ایدئولوژی بمونه. از اون به بعد، شد تماشاگر از راه دور. ولی اون تماشاچی بی‌تفاوت نبود. داشت از دور نگاه می‌کرد، تحلیل می‌کرد، و داستان می‌نوشت. دیگه فقط از واقعیت نمی‌گفت. واقعیت براش کافی نبود. رئالیسم رو ول کرد، رفت سراغ فانتزی. 

دهه ۵۰، شروع کرد به نوشتن داستان‌هایی شبیه افسانه ولی پر از فلسفه. سه‌گانه‌ی معروفش، “ویکنت دو نیم شده“، “بارون درخت‌نشین” و “شوالیه ناموجود” پر از شخصیت‌های عجیبی بود: مردی که نصف شده بود، کسی که تمام زندگیش رو روی درخت‌ها گذروند و یه زره که هیچ‌کس توش نبود. تو همون سال‌ها، شروع کرد به جمع‌آوری افسانه‌های عامیانه ایتالیایی. می‌گفت: «مردم عادی با قصه‌هاشون فلسفه‌ی زندگی رو بهتر از همه‌ی ما درک می‌کنن.»

بعدش نوبت به “کمدی‌های کیهانی” رسید: داستان‌هایی که علم و خیال رو به‌هم وصل می‌کرد. شخصیت اصلی این داستان‌ها یه موجود کیهانی به اسم Qfwfq بود که از انفجار بزرگ تا تولد عشق رو با طنز و فلسفه تعریف می‌کرد. برای کالوینو، کیهان یه زمین بازی بود تا بفهمه آدم بودن یعنی چی.

میراث ایتالو کالوینو: زبان، فرم و خیال ماندگار

دهه ۷۰ رفت پاریس و عضو گروه “اولیپو” شد. یه گروه نویسنده که دوست داشتن با فرم بازی کنن. برای کالوینو فرم مثل یه پازل بود. باید باهاش بازی می‌کرد تا بفهمه جهان چه جوری ساخته شده.

سال‌های آخر داشت روی مجموعه مقاله‌ای کار می‌کرد به اسم شش یادداشت برای هزاره بعدی. اون‌جا از سبکی حرف زد. نه سبکِ ساده‌نویسی، بلکه سبک به‌عنوان یه اصل فلسفی، مثل پرواز کردن، مثل دیدن دنیا از بالا، بی‌وزن و بی‌سنگینی.

کالوینو تو زندگیش زیاد جابه‌جا شد. از کوبا تا سانرمو، از تورین تا پاریس. ولی جایی که توش ریشه زد، زبان بود. قصه بود. تخیل بود. وقتی ۶۱ سالش بود در سپتامبر ۱۹۸۵ سکته کرد. چند روز بعد، تو بیمارستانی توی شهر سیه‌نا درگذشت. اما صداش هنوز تو روایت‌ها زنده‌ست. صدایی که می‌گفت:
«ادبیات یعنی دنبال حقیقت گشتن توی دروغ‌هایی که با عشق گفته می‌شن.»
و ما هنوز داریم این دروغ‌ها رو، با عشق، می‌خونیم.

سفر ایتالو کالوینو به اصفهان در سال ۱۹۷۵. نگاهی از لنز آلبرتو نگرین
سفر ایتالو کالوینو به اصفهان در سال ۱۹۷۵. نگاهی از لنز آلبرتو نگرین

واقعیت‌های جالب درباره ایتالو کالوینو

کالوینو هم ذهنی داشت که با منطق و نظم شطرنج جور بود، هم دلی که تو نوازش گربه‌ها آروم می‌گرفت. این تضاد جذاب بین ریاضی‌وار فکر کردن و احساساتی بودن، توی داستان‌هاش همیشه خودش رو نشون می‌داد. شخصیت‌هاش معمولاً بین عقل و احساس، نظم و بی‌نظمی، گیر می‌افتادن. درست مثل خودش.

کالوینو از بچگی با کمیک‌بوک‌ها و فیلم‌های آمریکایی بزرگ شد. قصه‌هایی پر از ماجراجویی، قهرمان، و خیال. این دلبستگی فقط یه علاقه‌ی کودکانه نبود، بلکه پایه‌گذار یه نوع نگاه داستان‌پردازانه تو ذهنش شد.

کالوینو از اون نویسنده‌ها نبود که یه‌بار بنویسه و بره. نوشته‌هاش بارها با دقت، وسواس، و صبر بازنویسی می‌شدن. صفحه‌هاش پر بودن از یادداشت‌های کنار صفحه، خط‌خوردگی‌ها و جایگزینی کلمات. خودش می‌گفت: «نویسنده بودن یعنی دوباره نوشتن.» برای همینم نثرش همیشه صیقلی و حساب‌شده بود.

تو سال صدم تولد ایتالو کالوینو، سفارت ایتالیا تو تهران مراسمی برگزار کرد برای یادکرد سفرش به ایران در سال ۱۳۵۴. اون‌موقع با یه منتقد ایتالیایی اومده بود تا از نزدیک با فرهنگ و تاریخ ایران آشنا شه. سفرش به شهرهایی مثل تهران، شیراز، اصفهان و یزد رسید، ولی مستندی که قرار بود ساخته شه، هیچ‌وقت کامل نشد. با این حال، کالوینو بخش‌هایی از این سفر رو بعدها تو یکی از کتاب‌هاش نوشت. تو این مراسم، عکس‌هایی منتشرنشده از اون سفر نمایش داده شد، و یه مستند هم پخش شد که نگاهی دوباره به تجربه‌ی کالوینو از ایران داشت. سفیر ایتالیا گفت کالوینو فقط نویسنده نبود، یه متفکر بود که دنبال فهم فرهنگ‌ها می‌رفت، و ایران براش یکی از همون جاهای خاص بود.

وقتی کالوینو عضو گروه ادبی اولیپو شد، بیشتر از همیشه شروع کرد به بازی با فرم. اون‌جا نوشتن دیگه فقط الهام نبود. تمرین بود، ساختن بود. با محدودیت‌های عمدی، مثل نوشتن بدون یه حرف خاص یا ساختارهای پازلی، کالوینو نشون داد که خلاقیت می‌تونه از دل سختی بیرون بیاد. خیال تو قفس فرم پرواز می‌کرد، نه می‌مرد.

عکس پرتره ایتالو کالوینو

ایتالو کالوینو

پسری که درخت‌ها رو به زمین ترجیح داد

آثار ایتالو کالوینو:

این یک سایت آزمایشی است
ساخت با دیجیتس
پیمایش به بالا